شعر خودشناسی
«مراحل رشد انسان و خودشناسی»
از همان اول که در گهواره هستی شیر خوار
این مراحل پشت هم طی میشود بی اختیار
«مرحله تقلید در حرکت تکاملی انسان»
میکند تقلید، هر کودک چو طوطی، از همه
ابتدا بیآنکه افکاری در او افتد به کار
هر زمان از او تو بشنیدی کلام تازهای
با تعجب گفته باشی کی شده ضبط و نوار
باعث رشد و ترقی گشته این خصلت در او
کی کند بهرِ سخن، مادر، کلاسی برقرار
گرچه تقلیدیست، اما نیست معنایش که او
هر کلامی بشنود، با فهم میبندد به کار
چون تو میبینی ز کودک این خصائص را، بدان
سر زده افعالِ او از حکمت پروردگار
این فراگیری تقلیدیِ او در عین حال
با تناسب در زمان و سن خود آید به کار
هر زمان طی گشت کامل در بشر این مرحله
پس ز هر تقلید طوطی وار گردد برکنار
«مرحله تعبّد در مسیر رشد انسان»
بعد از این بر والدین خود تعبد میکند
از محبت مینماید ارتباطی برقرار
از سر الفت گر از آنها نصیحت بشنود
پند را آویزد او بر گوش، همچون گوشوار
میپرستد او هر آن کس را که میداند امین
چون کسی کز مهر باشد بندهی پروردگار
این محبت ها برایش کارسازی میکند
چون بیاموزد نکاتی تازه بیرون از شمار
حلقههای اعتمادش کمکم افزون میشود
سوی همسال و رفیق مشفق و آموزگار
پس چو آنها گشتهاند الگوی او در فعل و حرف
میشود با استعانت روی پایش استوار
شرط این باشد که طی گردد مراحل یک به یک
تا شود نزدت خداوندانِ کاذب آشکار
بگذرانی عمر خود در این مراحل تا تو را
از گذشته تا بدینجا میرساند روزگار
«مرز تعقُّل در مسیر خودشناسی»
این زمان بر مرز و آغاز تعقل میرسی
از تو طاعتهای بی چون و چرا آید کنار
پس اگر در جسم و سنّ و ظاهرت هستی بزرگ
نفس خود از وهمِ «من دیگر بزرگم» کن مهار
گرچه در ظاهر نه، در باطن ولیکن بچه ای
از بزرگی حاصل آید مقصد و پایان کار
ای بنی آدم تو محتاجی به شخص معتمد
آن که دارد از لحاظ عقل و ایمان اعتبار
بس تفاوت دارد، استعداد فهمیدن ز فهم
قوهی فهمت ز ارشاد حکیم افتد به کار
چون که نادانیِ ما افزون زداناییِ ماست
جستجو کن بهر خود صاحب طریقی حقمدار
ای خوش آنکس را که چون نزد بزرگی میرسد
میزند زانوی شاگردی به سعی و پشتکار
لیک آنکس را که باشد رهرو راه کمال
در طریق خود نگردد از توقف ماندگار
سرّ امراض روانی در بشر این شد که او
پی نبرد از کیف و کمّ حرکت و انجام کار
گاه بینی شد زبانزد در علوم مختلف
یا که دلخوش گشته با عنوان و نام مستعار
پس مبادا در لباس علم و دانش گم شوی
گرچه لذت بردن از دانش نباشد ننگ و عار
تو اگر خواهی شوی دور از تعبد مستقل
بردباری کن مکن برخویش اصرار و فشار
شعله چون بالا بری، باشی غذایی سوخته
گر به تعجیل آمدی، کارِ تو ماند نیمه کار
راه تو باشد بسی دشوار و هستی مبتدی
فکر «واصل گشتهام دیگر» رها کن تازه کار
هان اگر در انحراف آیی ز عجب و خود سری
چون ز بذر کج همی آید زیانکاری به بار
«مرز تعقل و تعیین هدف»
عقل میگوید تو مختاری، هدف را برگزین
قبل از این دوران نداری هرگز از خود اختیار
پرسی از خود در کجا هستم؟ کجا خواهم رسید؟
این همه خوردن و یا خوابیدن آید بر چه کار؟!
ازدواج و کسب علم و مال و ثروت بهر چیست؟
زندگی گردیده تکراری به هر لیل و نهار
گر هدفمندی مترس از این سوالات مخوف
چون ز علم خودشناسی پاسخش آید به کار
ای عجب از این بشر زیرا که در هر سن و سال
مطلقا خود را در این حالات بیند آشکار
زین پس اینجا باشد آغازِ رهِ سیر و سلوک
چون روی درحالتی از یقظه، باشی هوشیار
انتهای ره تصور کن تو در آغاز راه
ورنه باشد حرکت غایی به دور از انتظار
قبل از این چون طفل خوش بودی بدور از هر هدف
دیگران بودند جای تو ز محنت بیقرار
گر ز فهم و معرفت اینجا بمانی بی نصیب
میشوی در لیلة الدفن از جهالت شرمسار
صورت ظاهر به هم ریزد ز ضربه حادثه
پس به درگاه الهی سیرت زیبا بیار
در خودت آیینه ی انوار حق باشد نهان
خود که در آیینه بینی، میشوی آیینهدار
پس مبادا بعدِ عمری چون هویدا شد درون
بر خودت گویی که هستی؟ از چه بودی مستتار
سرِّ ترس و وحشت از تنهاییت این شد که تو
با درون و باطنت هرگز نگشتی سازگار
گر هدف روشن نباشد، راه خود گم میکنی
راه هر ناحق روی، جز راه حق کردگار
استاد حسین نوروزی
عباس
خیلی شعر زیبا و پر مغزی بود، شاعر کل مسیر خودشناسی را در یک شعر آورده