هدف انسان و حرکتی که باید بسوی آن داشته باشد درونی است یا بیرونی؟
این سؤال بقدری مهم و اساسی و سرنوشت ساز است که اگر به پاسخ صحیح آن دست نیابیم نه تنها به هدف و مقصد اصلی خود نخواهیم رسید بلکه هرچه بیشتر حرکت کنیم از مقصد واقعی دورتر خواهیم شد. چطور می توانیم انتظار داشته باشيم که به هدف واقعی ی خود برسیم درحالی که نه تنها بسوی آن حرکت نمی کنیم بلکه بسوی غیر آن درحال حرکتیم؟
چقدر تفاوت است میان کسی که هدفش در بیرون است و باید با حرکت بیرونی و انتقال از جایی به جایی، به آن برسد ؛ با کسی که هدفش در درون است و باید با حرکت درونی و انتقال از جایگاهی به جایگاهی به آن برسد. کسی که تکلیف خود را با این سؤال اساسی روشن نکند هرگز نمی تواند و نباید قدم از قدم بردارد.
مرگ را چه می دانیم؟ آیا رفتن و رسیدن است به جایی در بیرون یا صیرورت و شدن است به جایگاهی در درون؟
چقدر فاصله است میان کسانی که مرگ را انتقال از جایی به جایی دیگر می دانند ؛ با کسانی که معتقدند مرگ، انتقال از جایگاهی به جایگاهی دیگر است.
چرا به سرنوشت نهایی ی خود بی توجهیم؟
شناخت سرنوشت نهایی ی ما مهمتر است یا شناخت اسلام و قرآن و پیامبران و امامان و دنیا و همه ی علوم دنیا؟ نکند اسلام و قرآن و همه ی اولیاء خدا هم برای این آمده باشند که ما را با سرنوشت نهایی ی خودمان آشنا کنند؟
اگر چنین باشد ما یک تکلیف انسانی و اساسی بیشتر نداریم و آن هم خودشناسی است.
استاد حسین نوروزی
0 نظر ثبت شده