جلسه خودشناسی
جلسه 21 خودشناسی در قرآن، سوره حجر، آیات 36-40 - 1401/02/31 - استاد حسین نوروزی
 جلسه قبلی جلسه بعدی 
37:46 / 00:00
وضعیت متن این جلسه:
متن اولیه
1
تطبیق صوت
2
ویراست اولیه
3
چک نهایی
4
قالب‌بندی کامل
5
مرحله 3 از 5: این متن یک بار ویراستاری شده اما هنوز چک نهایی و قالب‌بندی نشده.

خودشناسی در قرآن
سورۀ حِجر، آیات ۳۶-۴۰
استاد حسین نوروزی
جلسۀ ۲۱ (۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱)
*** ویراستاری – مرحله 3 از ۵

شیطان به خدا گفت: «حالا که من رجیم و رانده شدم از تو مهلت می‌خواهم.» خدا هم فرمود: «الی یوم الوقت المعلوم» مهلت داده شدی اما نه تا هر وقتی‌ که تو بخواهی؛ تا وقتی‌ که من خودم می‌دانم. یعنی مهلتی هم که به شیطان داده‌ شد إلی یوم الوقت المعلوم است یعنی تا وقتی‌ که خدا خودش می‌داند. این‌که شیطان از خداوند تقاضای مهلت کرد که خدایا به من مهلت بده تا بندگانت را فریب دهم، اغوا کنم و دنیا را در نظر آن‌‌ها زینت بدهم و خدا هم مهلت داد؛ معلوم می‌شود که این ذهنیت در ذهن همۀ ما وجود دارد که باعث می‌شود گاهی بی‌صبر و کم تحمل می‌شویم؛ اعتراض و گله می‌کنیم. گاهی امر بر ما مشتبه می‌شود یعنی ما می‌بینیم عده‌ای با این‌که برخلاف حق عمل می‌کنند؛ با حقیقت دشمنی می‌کنند؛ در زمین ظلم و فساد می‌کنند و مجرم هستند اما درعین‌حال خوب و خوش هستند؛ انتظار داریم غیر از این باشد یعنی منتظر هستیم که اگر کسی خلاف راه حق رفت خداوند متعال بلافاصله بلایی برا او نازل کند و شرّ او را بکند.
هشت سال با عراق جنگ داشتیم. الان که به گذشته نگاه می‌کنیم می‌گوییم: «هشت سال تمام شد! چیزی نبود!» اما سال اول و دوم جنگ همه می‌گفتیم: «باید برویم سیلی را بزنیم و کار را تمام کنیم برود پی کارش!» همه دعا می‌کردند و از خدا می خواستند که خدایا! صدام را نابود کن. ظلم آشکار و علنی بود. و خیلی سخت بود که ما قبول کنیم خدا دارد می‌بیند و چیزی نمی‌گوید؛ صدایش درنمی‌آید. صدام همین‌طور ظلم می‌کند و آدم می‌کشد. در تمام ظلم‌هایی که در طول تاریخ انجام شده است؛ این‌گونه نبود که خداوند بلافاصله و تا ظالم ظلم می‌کرد؛ حق او را کف دستش بگذارد. این نکتۀ بسیار مهمی است. خدا به رئیس همۀ ظالمین که شیطان است می‌گوید: «به تو مهلت دادم!» تا چه موقع؟ تا هر موقع که خدا خودش می‌داند و بخواهد یعنی در دنیا منتظر این نباشید که خدا ظالمین را مجازات کند.‌ دنیا جای مهلت دادن است؛ جای مجازات کردن نیست تا وقتش برسد و مجازات خدا شروع شود.
فرمودند: «الیوم عملٌ و لاحساب» دنیا جای حساب‌کشی و به حساب رسیدن نیست که بیایند و به حساب‌مان برسند. این‌جا محل عمل کردن است. اگر خودت به حساب خودت رسیدی، چه بهتر که رسیدی. «و غداً حسابٌ ولا عمل») غداً یعنی روزی که دنیا تمام می‌شود و وقت حساب شروع می‌شود، دیگر فرصتی برای عمل نیست. به ما مهلت هم نمی‌دهند. آن‌جا دیگر جایی نیست که خدا بخواهد مهلت بدهد اما دنیا را محل مهلت دادن قرار داده است. وقتی خداوند متعال به شیطان مهلت می‌دهد یعنی همه باید به هم مهلت بدهیم؛ همه باید با همدیگر راه بیاییم؛ کنار بیاییم؛ کوتاه بیاییم؛ مدارا کنیم. باید همه کنار هم زندگی کنیم؛ الهی و غیرالهی، خدایی و شیطانی، همه باید کنار هم باشند و با هم زندگی کنند.
خدا به شیطان مهلت داده است تا مثل خون در رگ‌های ما جریان پیدا کند و در همۀ وجود ما نفوذ کند. این‌گونه به شیطان مهلت داده است یعنی باید این‌گونه کنار هم زندگی کنیم. این‌چنین باید با همدیگر متحد و همراه باشیم. این‌که حضرت فرمود: «ید الله مع الجماعة» دست خدا با جماعت است. ما خیال می‌کنیم جماعت یعنی جماعتی که با همدیگر هم‌فکر، هم‌هدف و همراه‌ هستند. اما جماعت کسانی هستند که هرکدام برای خودشان یک فکر، راه، عقیده‌، عملکرد و هدفی دارند. همه باید کنار هم زندگی کنند. دنیا این است. دنیا جایی نیست که شما بگویی: «من حق هستم! فقط عقیدۀ من درست است!» بنابراین همه باید از صفحۀ روزگار محو و نابود بشوند. شما درست می‌گویی، حق با شماست؛ حق با امیرالمؤمنین است اما بنای امیرالمؤمنین بر این بود که با همه مدارا کند. خودش حق است.
ما خیلی هنر کنیم و عرضه داشته باشیم، می‌گوییم: «ما پیرو حق و پیرو امیرالمؤمنین هستیم.» همه که پیرو او باشند فرقۀ ناجیه می‌شوند. حضرت خودش بود در عین ‌حال با همه می‌ساخت و کنار می‌آمد.‌ اگر می‌خواست کنار نیاید که دیگر انسان الهی نمی‌شد. انسان الهی کسی است که با همه کنار می‌آید. آنقدر بزرگ است که همۀ انسان‌ها با همۀ افکار و عقایدشان در وجود او جا می‌شوند. برای او جایی پیدا می‌شود که آن‌ها را در آن‌جا قرار بدهد؛ شرح صدر دارد. این‌که ما تحمل شنیدن صدای مخالف خودمان را نداریم به‌خاطر حقانیت ما نیست بلکه به‌خاطر کوچکی ماست. امیرالمؤمنین و پیغمبر خدا حق بودند اما تحمل داشتند. چقدر رفتار کفار و منافقین با آن‌‌ها بد بود اما با آن‌ها مدارا و محبت می‌کردند تا جایی‌ که فرمودند: «هر کس به شما بدی می‌کند به او خوبی کنید.» آنقدر این بزرگواران از خودشان مدارا، گذشت و نرمی نشان دادند که امر برای مسلمان‌ها مشتبه شد! امیرالمؤمنین چقدر کوتاه آمده بود! چقدر همراهی کرده بود! چقدر راه آمده بود!
صحابه‌ای که در صدر اسلام بودند چقدر با همدیگر خوب بودند و کنار هم زندگی می‌کردند. اینقدر با مخالفین و منافقین راه آمدند که امر بر عدۀ کثیری از مسلمان‌ها مشتبه شد که آن مخالفین و منافقین هم آدم‌های خوبی هستند؛ افکار صحیحی دارند و راه‌شان خوب و درست بوده است! امیرالمؤمنین و پیغمبر خدا با همۀ‌ آن‌ها راه آمده بود! اصلاً به همدیگر دختر دادند و دختر گرفتند یعنی اصلاً این مسائل نبود که الان در ذهن‌مان است که آن‌ها با هم دشمن بودند. آنقدر که با دشمنان خود مدارا می‌کردند. آیۀ صریح قرآن است که می‌فرماید:
خدا به شیطان فرمود: «قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ﴿۳۴﴾وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ ﴿۳۵﴾»
از بهشت خارج شو تو رانده شده هستی. بر تو لعنت باد تا روز قیامت! خداوند او را لعنت کرد. اگر خدا این مطلب را نفرموده بود این‌که با شیطان مدارا کرده و به او مهلت داده است؛ گفته است: «می‌‌خواهی بندگان من را اغوا کنی و فریب دهی برو به تو مهلت دادم!»؛ امر بر ما مشتبه می‌شد که شیطان مأمور خود خداست و کارش خیلی درست است. کما این‌که امر برای عده‌ای مشتبه شده است. همین حرف‌ها را راجع‌ به دشمنان حضرت زهرا و دشمنان امیرالمؤمنین می‌زنند که می‌گویند: «آن‌ها آدم‌ های خوبی بودند! کارشان درست بود! رفتار امیرالمؤمنین را با آن‌ها ببینید! چقدر باهم خوب بودند! به آن‌ها مشورت می‌داد! کنار هم بودند و با هم زندگی می‌کردند!» از این نکته غفلت می‌کنند که دنیا جای حساب و عقاب نیست بلکه جایگاه مهلت است. خدا مهلت داده است، اولیاء خدا هم مهلت می‌دهند؛ فرمودند: «منتظر باشید تا وقتش برسد!»
«إلی یوم الوقت المعلوم» چه بسا إلی یوم الوقت المعلوم زمان ظهور امام زمان علیه الصلوة و السلام باشد. در آیه هم گفته است: «رب فأنظرنی إلی یوم یبعثون» یعنی وقتی که مبعوث می‌شوند و از قبرها بیرون می‌آیند. چه بسا این هم مربوط به رجعت باشد که خود شیطان از خدا مهلت خواست تا «إلی یوم یبعثون» وقتی که مبعوث و برانگیخته می‌شوند یعنی زمان رجعت و زمانی که حضرت ظهور می‌کند؛ عده‌ای برای یاری حضرت مبعوث می‌شوند؛ شیطان تا آن زمان مهلت پیدا کرده است. خب اگر انسان بخواهد الهی باشد باید مثل خدا صبور باشد.‌ متحمل و سنگ زیرین آسیا شود؛ اگر نباشد هیچ جماعتی تشکیل نمی‌شود در حالی‌که «ید الله مع الجماعة» خدا با کسانی است که اهل گذشت، فداکاری، مدارا و وحدت هستند.
تا گذشت و فداکاری نباشد حتی در یک خانواده هم نمی‌تواند جماعت برپا بماند. به‌ محض این‌که زن و شوهر با هم ازدواج می‌کنند یک مدت که می‌گذرد می‌بینی طلاق می‌گیرند. چرا آمار طلاق بالا رفته است؟ چون گذشت کم شده است. همه دنبال این می‌گردند که با کسی و در کنار کسی باشند که همدم او باشد. همه دنبال کسی می‌گردند که اهل گذشت و فداکاری باشد. هیچ‌کس به خودش نمی‌گوید: «تو باید گذشت کنی! تو باید فداکاری کنی! نباید از طرف مقابل انتظار گذشت و فداکاری داشته باشی!» همین الان هم که ما داریم می‌گوییم باید انسان، الهی، اهل گذشت و مدارای با مردم باشد؛ شیطان در ذهن همه می‌آید و وسوسه می‌کند که ببین باید انسان اهل گذشت باشد! فلانی و فلانی را ببین اهل گذشت نیستند! مرتب اسامی افرادی را در ذهنتان ردیف می‌کند. اصلاً به خودمان نمی‌گیریم که باید از خودمان شروع کنیم. ما چقدر اهل گذشت هستیم؟ همیشه همۀکمبودها و نقائص را بیرون از خودمان می‌دانیم در حالی‌که همه چیز به خودمان بر می‌گردد. باید از خودمان شروع می‌شود.
همیشه تا می‌گویند: «امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر!» خیلی سریع ذهنمان سراغ دیگران می‌رود که یکی از واجبات امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر است. پس دنبال کسی می‌گردی که در گوش او بزنی! اصلاً به خودت مراجعه نمی‌کنی. به اولین کسی که باید امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر کنی خودت هستی. این‌که بفهمی از خودت باید شروع کنی نه از دیگران؛ خود این کار، امر به معروف است.‌ همین را به خودت نهیب بزن که چرا ذهن من سراغ دیگران می‌رود؟ چرا اینقدر باید ذهن من خراب باشد که به‌ جای این‌که معایب خودم را ببینم معایب دیگران را می‌بینم؟ چرا اینقدر باید روحیۀ عیب جویی داشته باشم ولی اگر کسی عیبم را به من بگوید ناراحت می‌شوم؟ چرا تحمل ندارم؟!
همین که می‌گویی: «چرا من تحمل ندارم؟!» بلافاصله شیطان وارد ذهن‌مان می‌شود که منظور فلانی است که تحمل ندارد و انتقاد پذیر نیست. به فلانی کاری ندارم؛ من دارم خود تو را می‌گویم. خودم را دارم می‌گویم. خودمان را می‌گوییم که انتقادپذیر نیستیم. آنقدر انتقادپذیر نیستیم که کسی جرأت نمی‌کند سمت ما بیاید و به ما بگوید: «بالای چشمت ابرو است!» اگر دیدی یک هفته یا یک ماه گذشت و کسی به‌ تو انتقادی نکرد؛ کسی نیامد مستقیم، صاف و رک به تو بگوید: «عیب شما این است، خودت را درست کن! آدم باش! مشکل از خودت است!» .چرا جرأت نمی‌کنند از ما انتقاد کنند؟. نگو ترسو است. تو گارد تو باید آنقدر باز باشد که ترسوترین آدم‌‌ هم جرأت کند بیاید از تو انتقاد کند. برای خودت حریم و فضاسازی درست نکن! روحیۀ طاغوتی نداشته باش که کسی جرأت نکند نزدیک تو شود.
طاغوت یعنی کسانی که این روحیه را دارند که کسی حق ندارد و به خودش اجازه بدهد وارد حریم آن‌ها شود و با آن‌ها دم‌خور شود و گرم بگیرد، بگوید، بخند و صفا کند؛ عیب آن‌ها را بگوید. ما در خانواده‌های خودمان هم مشکل داریم یعنی یک زن و شوهر با همدیگر نمی‌توانند راحت باشند. جرأت نمی‌کنند از همدیگر انتقاد کنند؛ تحمل شنیدن انتقاد را ندارند بعد انتظار داریم که دیگران انتقادپذیر باشند. نگو: «وضع همسر من خراب است! افکار او خراب است!» هر اندازه خراب باشد از شیطان که خراب‌تر نیست. خدا دارد با شیطان زیر یک سقف زندگی می‌کند. خیلی از ما آدم‌ها از شیطان، شیطان‌تر هستیم. خدا دارد با ما زیر یک سقف زندگی می‌کند و ما را تحمل می‌کند. چرا خدا امام زمان خود را که امام زمان ماست و خدا او را حجت خود بر ما قرار داده است غایب کرده است؟ برای‌ این‌که می‌خواهد با ما درنیفتد و در کنار ما زندگی کند. می‌خواهد به ما مهلت بدهد. حضرت غایب شد که به ما مهلت بدهد خودمان را نشان بدهیم. اما ما حاضر نیستیم به بچه‌های خودمان مهلت بدهیم که زندگی کنند و خودشان رشد کنند. بگذار بچۀ تو آزمون و خطا کند؛ تا جایی‌ که ممکن است به او آزادی بده. بگذار خودش را پیدا کند. البته خسارت‌‌هایی هم دارد. دنیا همین است. آیا شما تا این‌جا رسیدی بدون خسارت بوده است؟ انسان تا سرد و گرم روزگار را نچشد آدم نمی‌شود و فهم پیدا نمی‌کند. ما می‌خواهیم بچه‌ها و اطرافیانمان در پر قو بزرگ شوند. اجازه نمی‌دهیم آن‌ها هم تجربه کسب کنند؛ زندگی کنند و خودشان باشند.
خداوند متعال به شیطان مهلت می‌دهد. اگر روزی شیطان پیش ما بیاید. البته همیشه و شبانه‌روز پیش خودمان است اما اگر بیاید و خودش را معرفی کند؛ بگوید: «من شیطان هستم!» آیا ما حاضر هستیم بگوییم: «ما راضی به رضای خدا هستیم؛ خدا به تو مهلت داد ما هم به تو مهلت می‌دهیم! کاری نداریم؛ شیطان هستی برو به وظایف خودت عمل کن؛ کارهایی که می‌خواهی انجام بده؟!» یا می‌گوییم: «خدا مهلت داده است؟! تو را می‌کشیم و تکه تکه می‌کنیم!» آیا اگر زورمان برسد شیطان را نمی‌کشیم؟ اگر شرایطی پیش بیاد که به ما بگویند تو می‌توانی شیطان را تکه‌تکه کنی، آیا این کار را انجام نمی‌دهی؟ اما خداوند به شیطان می‌گوید: «من مهلت دادم!» ما راضی به رضای خدا نیستیم یعنی هنوز الهی نشده‌ایم. از خدا لجمان می‌گیرد که چرا به شیطان مهلت دادی؟ «قال رب بما أغویتنی» خدایا به واسطۀ این‌که من را اغوا کردی.
شاید این باء «بِما» بای وسیله نباشد بلکه بای قسم باشد یعنی قسم به این‌که من را اغوا کردی مانند بای «بِالله» که بای قسم است. معلوم می‌شود اغوا کردن شیطان کار خوبی است. خدا شیطان را اغوا کرد. ما خیال می‌کنیم اغوا کردن همیشه بد است؛ باید با همه صاف‌، صادق و رو راست باشیم. با شیطان نباید رو راست و صادق باشیم و راست‌ و حسینی برخورد کنیم؛ باید شیطان را فریب بدهیم. شیطان گفت: «خدایا تو من را اغوا کردی.» بله حقت بود که خدا تو را فریب بدهد، تو را اغوا کند و با تو صادقانه رفتار نکند. همیشه صداقت به معنای راستگویی با هر کسی خوب نیست.
گاهی اوقات باید سر بچه را شیره بمالی؛ چاره‌ای هم نداری. چرا پستانک در دهان بچه می‌گذاریم؟ برای این‌که او را فریب بدهیم. اگر پستانک در دهان بچه نگذاری، آرامش پیدا نمی‌کند. شیطان، شیطنت می‌کند. بچه در مدرسه شیطنت می‌کند؛ برای‌ این‌که شیطنت او را کنترل کنند او را مبصر کلاس می‌کنند. کسی که از همه شیطان‌تر است مبصر کلاس می‌شود. در حقیقت او را فریب می‌دهند. شیطان او را فریب می‌دهند چون هر انسانی یک بُعد شیطانی دارد. شیطان است که او را اذیت و تحریک می‌کند که خلاف کند؛ با این کار شیطان خود را سر کار می‌گذارد. همان ‌طور که خدا در این‌جا به اقرار خود شیطان فرموده است: «رب بما أغویتنی» خدایا تو من را فریب دادی! این نکته را هم باید از خدا یاد بگیریم و خدایی شویم. باید شیطان را فریب بدهیم.
گاهی توان مقابله با خود را نداری. شیطان سوار تو شده و امر و نهی‌هایی می‌کند؛ خواسته‌هایی دارد که توان و قدرت تو به او نمی‌رسد؛ بنابراین او را فریب بده! فرقی نمی‌کند که شیطان تو یا شیطان بچ، همسر، سوهر، پدر، مادر و… باشد؛ باشد. شیطان هر کسی که باشد. باید سر او را کلاه بگذاری. اگر سر شیطان را کلاه نگذاری سوار تو می‌شود، از تو سواری و کولی می‌گیرد. باید او را سرکار بگذاری. چیزهای بسیاری وجود دارد که خیلی دل‌مان می‌خواهد اما انجام دادن این کارها حرام است و مورد رضای خدا نیست. حالا بایدچه کار کنی؟ دلت می‌خواهد یعنی شیطان مرتب در ذهن تو می‌آید و تو را وسوسه و تحریک می‌کند.؛ می‌گوید: «زود باش!»
گاهی اوقات به او «نه!» می‌گویی؛ محکم جلوی او می‌ایستی و ضربه می‌خوری. باید شیطان را خر کنی. بگو: «چشم! حالا وقت بسیار است! عجله نکن!» به او «نه!» نگو چرا که همۀ قوای خود را جمع می‌کند و به تو حمله می‌کند. اگر به شیطان «چشم!» بگویی او هم شل ؛ می‌گوید: «خیالم راحت شد که نمی‌خواهد با من مقابله کند!» پس دیگر با تو مقابله نمی‌کند و توان و قدرتش کم می‌شود. وقتی توان شیطان کم شد او را از ریشه بکن. با شیطان مدارا کن یعنی او را فریب بده؛ به او نگو که من دشمن تو و مخالف و مقابل تو هستم. اگر این حرف را به او بگویی، او هم همۀ قوای خود را جمع می‌کند و به تو می‌گوید: «می‌خواهی با من دشمنی کنی؟ پس بگیر!» مشت و لگد خود را روانۀ شما می‌کند. به شیطان بگو: «نه! ما که با هم این حرف‌ها را نداریم! ما که با هم خوب هستیم!» همین کارهایی که دشمن‌های خارجی انجام می‌دهند. دشمن‌های بیرونی چه کار می‌کنند؟
گاهی برای مقابلۀ علنی محکم جلو می‌آید؛ گاهی هم می‌گوید: «ما که با هم خوب هستیم! رفیق هستیم!» کم کم می‌بینی با همان رفاقت دارد از زیر ریشۀ شما را می‌زند. یک وقت چشم باز می‌کنی می‌بینی کار از کار گذشته است. شیطان همین است. ما شیطان درونی و شیطان بیرونی داریم. اگر شما بخواهی با شیطان بیرونی مستقیم مقابله کنی؛ محکم بایستی و بگویی: «من با تو دشمن هستم! ریشۀ تو را می‌کنم!» شیطان هم تمام قوای خود را جمع می‌کند و ریشۀ تو را می‌کند؛ بنابراین باید خیلی آرام، نرم، بی‌‌سر و صدا و مخملی به جنگ شیطان بروی. (البته مخملی مربوط به گوش خر است.) باید به‌گونه‌ای به جنگ شیطان بروی که نفهمد تو داری با او می‌جنگی؛ باید شیطان سر را با پنبه سرش. اگر شمشیر بکشی او هم شمشیر می‌کشد. آنوقت ممکن است کم بیاوری و زور تو نرسد. تا جایی که می‌توانی باید چراغ خاموش با شیطان بجنگی. شیطان نفستان را که «أعدی عدوک نفسک التی بین جنبيک» است باید با حیله، فریب و مکر الهی رام کنید.
«ومکروا و مکر الله والله خیر الماکرین»
خدا خیر الماکرین است. مکر دارد و زیرک است. زیرکانه نَفَس شیطان را می‌برد.

0
2
  جلسه قبلی جلسه بعدی  

0 نظر ثبت شده